سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتظار 14
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  مجتبی احمدنژاد[27]
 

دوست دارم خوب‏ترین باشم

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 348556
کل یادداشتها ها : 64

   موسیقی

1 2 3 >
نوشته شده در تاریخ 91/3/17 ساعت 11:33 ع توسط مجتبی احمدنژاد


 

روزی سقراط حکیم، مردی را دید که خیلی ناراحت است. علت ناراحتی‌اش را پرسید.

مرد پاسخ داد: در راه که می‌آمدم، یکی از آشنایان را دیدم، سلامی کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذاشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت: چرا رنجیدی؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتار ناراحت کننده است.

سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی؟

مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود.

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟

مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی!آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود. بیماری فکر و روان، نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده..

 و بدان که هرقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است!



  



نوشته شده در تاریخ 91/3/17 ساعت 11:30 ع توسط مجتبی احمدنژاد


عاشقش بودم عاشقم نبود وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ "یکی بود یکی نبود". این داستان زندگی ماست همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ... برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟ و برای بودن یکی، باید دیگری نباشدهیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ... همه با هم بودند و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم. از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست. انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما. و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم: هنر "بودن یکی و نبودن دیگری"



  



نوشته شده در تاریخ 91/3/17 ساعت 11:7 ع توسط مجتبی احمدنژاد


نکته بینمعلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ... دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟!
فردا مادرت رو میاری مدرسه...
می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم! دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد...
بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...
اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . . . .............................. .................................. زود قضاوت نکنیمیعنی چی؟



  



نوشته شده در تاریخ 91/3/12 ساعت 11:14 ص توسط مجتبی احمدنژاد


عدم ذکر نام امامان در قرآن چند نکته دارد که به پار‌ه­ای اشاره می‌شود:
نکته ‌اول: دعوای سیاسی و پتانسیل آن:
انگیزه سیاسی از مهم­ترین عوامل تأثیر گزار در اجتماع بشری است. اگر کسی بگوید: پتانسیل انگیزه سیاسی نیرومندتر از دیگر انگیزه­ ها است، سخن گزافی نگفته است. حتی گاه مشاهده می‌شود دیندار در تعاملات اجتماعی به جهت نیرومندی انگیزه سیاسی از ارزش‌‌های دینی و مسئولیت ناشی از آن فاصله می‌گیرد و به جهت جاه طلبی و نیل به آرمان‌‌های سیاسی دین را فدای آن می‌کند. برای این سخن نمونه بسیار است.
این انگیزه موجب شد که گروهی از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) با به فراموشی سپردن و نادیده گرفتن وصیت‌هایش در سقیفه بنی ساعده برای تصدی امر حکومت به چانه زنی بپردازند.
آری مسلمانان بعد از رحلت پیامبر در امر حکومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند.
گروهی در پی نظام خلافت بودند و به سقیفه بنی ساعده رفتند و سرانجام ابوبکر قدرت سیاسی را به دست گرفت.
گروهی دیگر در پی نظام امامت بودند و به طرفداری از امام علی(ع) برخاستند و انتقال قدرت سیاسی به حضرت را خواستار شدند، ولی به نتیجه نرسیدند؛ چرا که پتانسیل انگیزه سیاسی قدرتمند بود و این امر خود سدّی محکم در برابر بسیاری از استدلال­‌ها قرار گرفت و نگذاشت حیات سیاسی مسلمانان راه درست خویش را بپیماید.
نکته دوّم: قرآن کتاب هدایت و معجزه جاویدان:
قرآن کتاب هدایت بشر است، این هدایت فراتر از مرز‌های جغرافیایی و زمانی است.
قرآن کتاب هدایت تمامی بشر از زمان خاتم پیامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهانی و جاودانی بودن دین اسلام "هدی النّاس"(1) است؛ یعنی راهنمای همه‌بشر از زمان حضرت خاتم تا دمیدن صور اسرافیل است؛ به همین جهت خداوند به حفظ آن اهتمام ورزیده است. فرمود: "انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛(2) قرآن را فرو فرستادیم و خود ما آن را حفظ می‌کنیم.
مشیت خداوندی به مصونیت قرآن از تحریف تعلق گرفته است، و این هم راهکار خاص خود را می‌طلبد، چرا که فرمود: "أبا الله ان یجری الاشیاء الاّ بالاسباب". (3)
بعد از بیان این دو نکته، می‌گوییم:
قرآن کتاب هدایت است و همواره باید چراغ راه بشر قرار گیرد، تا شاهد صدقی برای رسالت رسول گرامی اسلام(ص) و دستور عمل زندگی بشر باشد. لازمة وصول به این هدف مصون ماندن قرآن از تحریف است که این هم در مشیت خداوندی نهفته است. این که خداوند وعده داده است که قرآن را از تحریفات مصون نگه می‌داریم، به گفته مفسران وحی، این امر راهکار می‌خواهد.
یکی از راهکار‌های آن این است که قرآن در امر سیاسی (به این معنا که بعد از پیامبر چه فردی قدرت سیاسی مسلمانان را به دست بگیرد) که از پتانسیل قدرتمندی بهره­ مند است، با شفّافیت وارد میدان کارزار نگردد؛ بلکه به گونه­ای رهنمود دهد که حساسیت جناح‌‌های سیاسی را برنیانگیزد و حکومت­‌ها به تحریف قرآن رو نیاورند.
با توجه به علم خداوندی از حوادث و رویداد‌های بعد از زمان پیامبر اگر در قرآن به امامت امام علی(ع) و یازده گوهر امامت از نسل حضرت با صراحت یاد می‌شد، مخالفان سیاسی این دوازده گوهر امامت به جای گفتن "حسبنا کتاب الله" می‌گفتند:
قرآن را قبول نداریم، یا می‌گفتند: برخی از آیات قرآن تحریف شده است. یا در پی مقابله بر می‌آمدند و می‌کوشیدند، تا اسم‌ها را تغییر دهند و به جای امامت امام علی(ع) امامت فلان فرد را مندرج می‌کردند. در چنین وضعیتی حکومت نه تن‌ها پشتیبان حفظ قرآن نمی­شد، بلکه یکی از عوامل بسیار مهم تحریف قرآن به شمار می‌آورد.
آیات سیاسی، یا به عبارتی رساتر آیاتی که به گونه­ای از بار سیاسی بهره­مند است و برخی از جناح‌‌های سیاسی می‌تواند، به نفع حرکت سیاسی خویش از آن کمک بگیرد، نه تن‌ها به صورت برجسته و مشخص نمود ندارد، بلکه در لابه لای دیگر آیات نیمه مخفی مانده است.
آیه تطهیر (انما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً)(4) درباره عصمت اهل بیت پیامبر نازل شده، لیکن پیامبر دستور می‌دهد که این آیه را در میان آیاتی که درباره ‌زنان پیامبر است قرار دهند.
آیة ‌اکمال دین و اتمام نعمت (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً)(5) بعد از حادثه غدیر و درباره امامت و ولایت امام علی(ع) نازل شده امّا به دستور پیامبر در بین آیاتی که درباره‌احکام خوردن گوشت‌ها و این که چه گوشت‌‌هایی خوردنش حرام است قرار گرفته است.
آیه تبلیغ (یا ایها الرّسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس) که قبل از حادثه غدیر خم نازل شد و پیامبر با نزول این آیه مأموریت یافت که امامت و ولایت امام علی(ع) را برای مردم تبیین نماید، در بین آیاتی قرار گرفته که مربوط به اهل کتاب است.
همه این آیات که در قرآن تنظیم شده است، به دستور پیامبر در جایگاه خویش قرار گرفته اند، بعید نیست که پیامبر این گونه چیدمان را برای جلوگیری از تحریف برگزیده باشد، چرا که این چیدمان حساسیت مخالفان سیاسی را بر نمی­انگیزاند، و از سوی دیگر هدف قرآن که "هدی للناس" و "هدی للمتقین" است، با توجّه به روایت و تفسیر نبوی در هدایتگریش، به وظیفه خود عمل کرده است.
در بررسی بیشتر از این موضوع می‌گوئیم:
از نگاه کلی­تر و عام­تر برای این مسئله دو جهت عنوان شده است:
یکی اینکه قرآن راه و روشی دارد و آن این است که در مـوضوعات غالبا می‌خواهد مطلب را به صورت اصل بیان کند، نه به صورت شخصی و فردی و ایـن خـود بـه عـنوان مزیتی برای قرآن محسوب می‌شود.
دیگر اینکه پیامبر و یا خداوند نمی‌خواست در این مسئله که به هر حال هوا و هوس­‌ها و انگیزه‌‌های انسان­ها در آنها بسیار قوی بوده و در آنها دخالت خواهد کرد، مـطـلبی به صورت صریح و آن هم در کتاب مقدس قرآن طرح شود، زیرا خطر تحریف آیات و یا مهجوریت قرآن بسیار بود.
اگر این مسئله اتفاق می‌افتاد، آن گـاه متقن­ترین و مقدس­ترین سند اسلام خدشه دار شده بود.
پیامبر در گـفـتار خود به طور صریح فرمود: (من کنت مولاه فهذا علی مولاه... ) آیا صریح­تر از این هم ممکن است؟
از سوی دیگر شیوه قرآن مجید در باره ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده حضرت این است که به معرفی"شخصیت" ممتاز و برجستگی‏‌های آنان بپردازد، نه به معرفی "شخص".
قرآن مجید درموارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی­های رفتاری ائمه به­ ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است از جمله:
1- "و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا"، (6) مفسرین بزرگ شیعه و سنی آورده‏اند که این آیه در شأن امیرالمومنین و خانواده ایشان است و مسئله روزه‏ داری حضرت علی و. . . . و دادن افطار خود به مسکین و یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کرده‏ اند.
2- "انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا"، (7)
در خصوص این آیه مقالات و کتب متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) است، نزد شیعه وسنی هیچ اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کرده‏اند.
3- "انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون"، (8) شان نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی در باره حضرت علی(ع) می‏ باشد.
البته آیات بسیاردیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا می‏کنیم.
در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز ؛در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه ؛ در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدا دوستی نمایان گردیده است.
البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
شیوه ذکر شده حکمت‌های متعددی دارد از جمله:
1- این مسئله می‌تواند آزمونی باشد تا کسانی که ایمان واقعی دارند، از افرادی که به ظاهر ایمان آوردند، شناخته شوند که آیا حقیقت را آن گونه که هست خواهند پذیرفت یا آن گونه که هوا‌های نفسانی شان اقتضا می‌کند، آن را تحریف خواهند کرد؟
2-انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی شاید چندان نقشی در روشنگری نداشته باشد، بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه می‏کشاند. البته این مانع از آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرفی شوند، ولی معرفی شخصیت معرفی الگوهاست. در نتیجه جامعه را به جای گرایش متعصب آمیز و جاهلانه به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاک‌ها و فضایل و امتیازات واقعی سوق می‏دهد.
معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه می‏شود. چه بسا در ذهن توده انسان‌ها کتاب آسمانی را در حد یک کتاب خانوادگی و قبیل‌های تنزل دهد.
این روش به­ ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است.
این مسئله دقیقاً در مورد امیرالمومنین و اهل­بیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مسئله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی­‌های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آن جامعه بتوانیم به درک صحیحی از مسئله نایل آییم.
به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثر جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت به­ ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند. پیامبر نیز در مقاطع مختلف با دشواری‌های زیادی مسئله امامت را مطرح می‏ ساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو­ به­رو می‏ شدند. دلایل این امر متعدد است از جمله:
الف) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف مخالفان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود و شمشیر علی (علیه‏السلام) را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمود.
ب)تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز براندیشه مردم حاکم بود. اموری مانند سن و. . . را در امور سیاسی دخیل می‏ دانستند. به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‏ دانستند.
ج) این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ می‏شد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی و منفعت شخصی و خانوادگی تفسیرمی‏کردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است.
این مسئله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین یکی از حاضران صدا زد " خدایا! پیامبر به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده‏ ام و ما پذیرفتیم. اکنون می‏ خواهد داماد و پسر عمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست می ‏گوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!! (9)
آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده می‏ شد و امت اسلامی یکپارچه و هم‏آوا می‏ شدند و راه هدایت راپیشه می‏ ساختند، زیرا قرآن مورد قبول همه است و برآن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟
خیر. زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر خلافت امیرالمومنین(ع) حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد. اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می‏آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر نیز بودند، رسالت حضرت و قرآن و. . . را یکسره نفی و انکار کنند و یا به تحریف آیات دست زنند و خطرجدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند.
همان گونه که در مورد روایات پیامبر چنین کردند. شاید این مسئله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخداد‌های مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفته‏اند. در این جا به ذکر یک نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است، اکتفا می‏شود:
همه مورخان برجسته آورده‏اند که چون پیامبر لحظات آخر عمر خویش را می‏گذراندند، در خواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضعگیری‌های پیشین پیامبر واضح بود.
در این هنگام عمر صدا زد " ان الرجل لیهجر؛(10) این مرد بر اثر شدت تب هذیان می‏ گوید"!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: "و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. . . " در خانه‏اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد !
کار به جایی می‏رسد که حضرت از تصمیم خود منصرف می‏شود! زیرا ترس آن وجود داشت که اصرار بر آن، موجب انکار رسالت شود. مسلما ًکسانی که چنین در خانه پیامبر خدا با وی برخورد می‏کنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی می‏بینند و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمی‏دادند.
پس اصلاً بعید نبود که با نام بردن از حضرت علی (ع) و امامان دیگر، اصل وحی و رسالت و قرآن از طرف چنین مسلمان نما‌ها زیر سؤال رود.
از همین جا روشن می‏ شود که سرّ شیوه قرآن چیست. یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی یکسره از اصل دین جدا نشوند و یا در مقابل دین اقدام نکنند و انگیزه‏‌های سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند.
علاوه بر آیاتی که به گونه‏‌های مختلف ولایت امیرالمومنین (علیه‏السلام) را مطرح ساخته ‏اند، سومین آیه­ای که در آغاز این نگاشته آورد‌ه ایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص حضرت، ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر. ک:
1- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی؛
2- رهبری امام علی(ع) از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص)ترجمه سید محمود سیاهپوش؛
3- نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سید مرتضی عسکری؛
4- بررسی مسائل کلی امامت، ابراهیم امینی؛
5- خاطرات مدرسه، سید جواد مهری؛
6- معالم المدرستین، علامه سید مرتضی عسکری؛
7- اجتهاد در مقابل نص، علامه سید شرف‏الدین.
پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آیه 185.
2. حجر (15) آیه 92.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 93.
4. احزاب (33) آیه 33.
5. مانده(5) آیه3.
6. الانسان(76) آیه 9.
7. احزاب، آیه 33.
8. مائده(5) آیه 55.
9. تفسیرنورالثقلین، ج2، ص151.
10. بحار، ج30، ص130و466و513.



  



نوشته شده در تاریخ 91/3/12 ساعت 10:58 ص توسط مجتبی احمدنژاد


سرچشمه تقسیم گناهان به صغیره و کبیره در حقیقت آیات قرآن مجید است. یکی از این آیات چنین است: «اِنْ تَجْتَنِبُوا کَباِئَر ماتُنْهَؤنَ عَنْهُ نُکَفرِّعَنْکُمْ سَیئاتِکُم؛ اگر از گناهان کبیره بپرهیزید، از گناهان کوچک شما در می‏ گذریم»( نساء (4) آیه 31).
اکنون باید دید که میزان کوچک و بزرگ بودن گناه چیست؟ در نظر علمای دینی هر گناه(کبیره یا صغیره) از آنجا که مخالفت با فرمان خداوند است به خودی خود گناهی بزرگ است. مقیاس کوچک و بزرگ بودن گناه این نیست که آن را نسبت به ساحت مقدّس خداوند بسنجیم؛ زیرا براساس این سنجش همه گناهان، کبیره است. این تقسیم نظر به سنجش یک دسته از گناهان نسبت به دسته دیگر است. در این سنجش عموم گناهان دو دسته‏ اند:
1. گناهان کبیره؛ 2. گناهان صغیره.
راه های بسیاری برای شناسائی این دو قسم گناه هست. معروف‏ترین راه شناسایی در میان دانشمندان این است که هر گناهی که در برابر ارتکاب آن وعده عذاب در قرآن و روایات داده شده است گناه کبیره است، مانند قتل نفس که قرآن درباره آن چنین می‏ فرماید: «وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤمِناً مَتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فیها؛ هر کس مسلمانی را عمداً بکشد، سزای او دوزخ است و همواره در آنجا خواهد بود.»( همان، آیه 93)
برخی دانشمندان قید دیگری افزوده‏اند و می‏ گویند گناه کبیره، گناهی است که برای ارتکاب آن وعده عذاب داده شود و یا لااقل اکیداً از آن نهی شده باشد، چه بسا گناهانی که در قرآن در برابر ارتکاب آن وعده عذاب داده نشده، امّا به طور اکید و یا با نهی‏ های مکرر از ارتکاب آن پرهیز داده شده است؛ مثلاً هرگاه فرض کنیم که درباره ربا فقط این آیه نازل می‏ شد به تنهایی نشانگر کبیره بودن گناه رباخواری بود: «فأذَنُوا بِحَربٍ مَنِ‏اللَّهِ؛ پس رباخواران به خداوند اعلان جنگ بدهند.»( بقره (2)آیه 279) بنابراین بزرگ و کوچک بودن گناهان، نسبی نیست، بلکه هر یک مرزی جداگانه دارد و یک گناه هرگز نمی‏تواند صغیره و کبیره باشد، زیرا -چنانکه گفتیم - اگر در برابر ارتکاب گناه وعده عذاب داده شده باشد و یا از آن نهی اکید شده باشد، گناه کبیره است و در غیر این صورت صغیره است.
علمای اسلام گناهان کبیره را هفت و برخی ده و برخی بیست و بعضی سی و چهار و بعضی چهل و برخی بیشتر ذکر کرده اند. از مجموعه روایات و کلمات بزرگان دین میتوان فهمید آن چه ذکر شده، به عنوان نمونه ها و مصادیقی از گناهان کبیره است.
جهت آگاهی بیشتر به کتاب "گناه شناسی" اثر استاد محسن قرائتی که توسط آقای محمد محمدی اشتهاردی تنظیم و نگارش یافته، یا کتاب کیفر گناه و آثار و عواقب خطرناک آن "تألیف سید هاشم رسول محلاتی و کتاب گناهان کبیره" آیت الله دستغیب مراجعه شود.
امام خمینی(ره) گناهان زیر را به عنوان گناهان کبیره مطرح کرده است:
1ـ نومیدی از رحمت خدا 2ـ ایمنی از مکر الهی 3ـ دروغ بستن به خدا و پیامبر 4ـ قتل 5ـ عاق پدر و مادر 6ـ خوردن مال یتیم7ـ نسبت زنا دادن 8ـ فرار از جنگ و جهاد 9ـ قطع رحم 10ـ سحر و جادو 11ـ زنا 12ـ لواط 3ـ سرقت 14ـ قسم دروغ 15ـ کتمان شهادت 16ـ شهادت به ناحق دادن 17ـ عهد شکستن 18ـ بیش از ثلث وصیت کردن 19ـ شراب نوشیدن 20ـ ربا خوردن 21ـ برای کار حرام مزد گرفتن 21ـ قمار بازی 22ـ خوردن گوشت مردار و خوک و خون و میته 24ـ در وزن خیانت کردن 25ـ هجرت به جایی که انجام وظیفه دینی ممکن نیست 26ـ کمک به ظالم 27ـ اعتماد به ظالم 28ـ حبس حقوق مردم 29ـ دروغ 30ـ تکبّر 31ـ اسراف 32ـ خیانت به امانت 33ـ غیبت 34ـ سخن چینی 35ـ سرگرمی به لهو و لعب 36ـ سبک شمردن حج 37ـ ترک نماز 38ـ ندادن زکات 39ـ اصرار بر گناهان کوچک. (امام خمینی، تحریرالوسیله، ج 1، ص 274)



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ