بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 84
کل بازدید : 350757
کل یادداشتها ها : 64
پس وقتى کار به این جا کشید که کسى مانند یزید بخواهد بر مسند پیامبر بنشیند و خود را رهبر دینى و سیاسى مسلمانان و پیشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قیام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظیفه دیگری نیست؛ زیرا در نظر مردم بیعت او و هر یک از بزرگان صحابه و تابعین با این عنصر ناپاک، امضاى صحت حکومت، ابطال حقیقت خلافت، عدول از تمام شرایط زعامت اسلامى و جانشینى پیامبر و کشاندن جامعه به ضلالت بود. این بیعت در گردن مردان خدا، مانند سلسلهها و زنجیرهاى عذاب است و سنگینى و فشار آن بر روح آنان از سنگینى کوهها بیشتر است.
امام حسین(ع) با این منطق قیام کرد و بر سر این سخن ایستاد و فرمود: «ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکِتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدینِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله»؛(6) «امام نیست مگر آنکه به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پا نماید و دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند».
آن حضرت در روز عاشورا که باران مصیبتها بر سرش مىبارید، همان منطق را تکرار کرد و فرمود: «اما و الله لااجیبهم الى شىء مما یریدون حتّى القى الله و انا مخضب بدمى»؛(7)
«به خدا سوگند! به خواستههاى این مردم پاسخ موافق نمىدهم تا خدا را دیدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگین و خضاب شده باشم».
سید قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قیام حسینی مىگوید:
«حکومت امویان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و منطبق با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهلیت بود. براى این که بدانیم حکومت بنىامیه بر چه اساسى استوار شد کافى است که همان صورت بیعت یزید را ببینیم. معاویه گروههایى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بیعت براى یزید نظر بدهند. مردى که او را یزید بن مقفع مىگفتند، برخاست و گفت: امیرالمؤمنین این است و اشاره به معاویه کرد.
سپس گفت: اگر معاویه مرد، امیرالمؤمنین این است و اشاره به یزید کرد. پس از آن گفت: هر کس این را نپذیرد، پس این است [و اشاره به شمشیر کرد]. معاویه گفت: بنشین تو سید خطبایى».
پس از آن، داستان بیعت گرفتن معاویه را براى یزید در مکه ذکر مىکند که چه گونه با زور و شمشیر و قدرت سرنیزه و خدعه و نیرنگ از مردم بیعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارىهاى یزید مانند مىگسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مىگوید:
«اعمال یزید مانند: قتل حسین و محاصره خانه کعبه و رمى آن به سنگ و تخریب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مىدهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نیست... تعیین یزید براى خلافت یک ضربت کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدفها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاویه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجیب در شکل حکومت ظاهر مىشد و معاویه آن را با ولایت عهدى یزید تکمیل کرد و همان طور که سید قطب گفت، ضربت کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام واردشد. پس بر امام حسین(ع) واجب بود که آن را جبران نماید و مرهمى به جراحاتى که بر پیکر اسلام رسیده بود، بگذارد و به عموم مردم بفهماند که این شکل حکومت شرعى نیست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
آن حضرت با قیام خود نظر دین را درباره حکومت یزید اعلام کرد. با سکوت یا بیعت امام(ع)، مردم بیش از پیش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مىافتادند و اسلامى باقى نمىماند.
محمد غزالى (نویسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنىامیه مىنویسد: «واقعیت این است که حرکت و تکانى که اسلام از ناحیه فتنههاى بنىامیه دید، به طورى شدید بود که به هر دعوت دیگر این گونه صدمه رسیده بود آن را از میان مىبرد و ارکان آن را ویران مىساخت».(10)
این بود مختصرى از زیانهاى آفت خطرناکى که به نام یزید و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد و شکل حکومت را - که عالىترین نمایش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قیام امام حسین(ع) در آن هنگام به فریاد اسلام نرسیده بود و انفصال آن حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگترین ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مىساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دین خدا پایمال و نابود مىگشت.(11)
پی نوشتها:
1- مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکره الخواص، ص 261.
2- تاریخ طبرى، ج 4، ص 262.
3- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4- مقتل الحسین خوارزمى، ص 184 ف 9.
5- تذکره الخواص، ص 252.
6- تاریخ طبرى، ج 4، ص 262.
7- سمو المعنى، ص 118.
8- العداله الاجتماعیه فی الاسلام، ص 180 و 181.
9- العداله الاجتماعیه فی الاسلام، ص 181.
10- الاسلام و الاستبداد السیاسى، ص 187 و 188.
11- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.