بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 350706
کل یادداشتها ها : 64
ترور و تروریسم یک اصطلاح سیاسی است که دارای دو معنا است:
در معنای اوّل به حکومتی که پیرو اصل استیلای رعب و وحشت و شدت عمل باشد، تروریسم گفته می شود. تروریسم اگر چه سابقهای طولانی دارد، ولی از وقتی مصطلح شد که پس از سقوط حکومت ژیروندنها در فرانسه، حکومتی بر سر کار آمد که به حکومت انقلابی معروف شد و از 31مه 1793تا 1794ادامه یافت. این انقلاب اعدامهای فراوانی را متضمّن بود و در طی آن مخالفان حکومت به شدت سرکوب شدند.(1)
معنای دوم ترور معنای مصطلح فارسی آن است که «قتلهاى سیاسى با اسلحه» را شامل میشود. به هر ترتیب، معنای دوم را زیر مجموعة معنای اوّل باید دانست و از دستاوردهای آن طرز تفکر تلقی نمود.
آیا اسلام با این تفکر هم عقیده است و بر آن صحّه می گذارد؟
جواب: این پرسش را باید از تاریخ جست. اسلام در سرزمینی ظهور کرد که به بت پرستی و اشرافی گری و فساد عادت کرده بود. لذا از آغاز دعوت، پیامبر و پیروان اندکش در تنگنای بسیار قرار گرفتند و متحمل سختیهای فراوان شدند. ایجاد ناامنی و عدم احساس آرامش برای مسلمانان و شکنجه و آزار کسانی که پناهی نداشتند تا ازتعرض در امام باشند و کشتار زنان و مردان مسلمان، همچون یاسر و سمیه (پدر و مادر عمار) به خاطر اصرار برعقیدة توحید و هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه، گواه صادقی است بر این که اسلام در محیطی آمیخته با رعب و فشار و تهدید به مرگ رشد کرد. در تاریخ میبینید مشرکان بارها قصد جان پیامبر را کردند، ولی چون ابوطالب ـبزرگ قریش ـ قسم یاد کرده بود اگر خون پیامبر ریخته شد، خونها از اشراف قریش ریخته خوهد شد، از ترور پیامبر منصرف شدند. تبعید مسلمانان به شعب ابی طالب، نشانة دیگری از تفکر تروریستی است.(2)
همچنین می بینید پس از وفات حضرت ابوطالب، توطئة قتل پیامبر طراحی و برنامه ریزی میشود و در«لیلةالمبیت» به اجرا در میآید که علی (ع)به جای پیامبر در بستر قرار میگیرد و توطئه نقش بر آب میشود. هجرت پیامبر به مدینه نیز به دلیل نجات جان خویش و مسلمانان روی داده است.
در دوران ائمه نیز، این تفکر شوم ملاحظه میشود. سرکوبی مخالفان به هر وجه و هر نوعی که امکان دارد! در حکومت معاویه این شیوه را به خوبی میتواند دریافت. قتل عام شیعیان علی (ع)در زمان معاویه، سوء قصد به جان امام حسن (ع) و پس از آن شهادت امام بر اثر توطئة معاویه، شاهدی بر این مدعا است.
حکومت سایر سلاطین بنی امیه و خلفای بنی عباس، جز در مواردی اندک، حکومتی استبدادی و تروریستی است و سرنوشت امامانی چون امام حسین و امام سجاد تا امام حسن عسگری و غیبت امام زمان (ع) نشانه های وجود این شیوه در حکومت های آن دوره است .
با این پیشینة تاریخی، آیا میتوان گفت که اسلامی که بهترین خلق خدا و فرزندان پاکش در این راه آزرده ورنجیده و شهید شدهاند، طرفدار ترور و تروریسم است ؟ مسلّماً خیر!
در انقلاب اسلامی ما نیز، ترور نقش خانمانسوز و ناجوانمردانة خویش را بازی کرد و بهترین فرزندان انقلاب را از ملت گرفت. امام خمینی (ره ) دربارة این عمل شوم فرمود: «ترور تز نامردها است». الحق چنین است، زیرا تحمل نکردن مخالفان و سرکوبی آنان به هر نحو ممکن، جز بی منطقی و ناجوانمردی و زیر پا گذاردن معمولیترین و ابتداییترین اصول و حقوق انسانی چه چیز دیگری میتواند باشد؟
در مورد حکم اعدام سلمان رشدی باید بگوییم این حکم با ترور به طور کلی تباین دارد. مگر امام نمیتوانست پیش از صدور حکم، چند نفر را بفرستد تا رشدی را بکشند؟ اتفاقاً راحت میتوانست، زیرا از او محافظتی نمیشد وقتل او کار بسیار راحتی بود، ولی آیا با مرگ سلمان رشدی و بانیان نشر کتاب آیات شیطانی، ریشة توطئه بر ضد اسلام و توهین به مقدسترین ارکان اسلام، مانند پیامبر خدا و جبرئیل و... کنده میشد؟
حکم امام دربارة اعدام سلمان رشدی، از آن رو بود که مقدسترین اعتقادات متجاوز از سه میلیارد مسلمان جهان را زیر سؤال برده و هم پیامبر را استهزا کرده و هم قرآن را آیات شیطانی قلمداد نموده بود و با هماهنگی استکبار جهانی بر ضد اسلام کتابی نوشته بود تا در اذهان مردم اروپا و آمریکا و شرق و غرب، آیین اسلام را برگرفته از شیطان جلوه دهد و سلمان رشدی تنها یک مرتد و محارب و مفسد فی الارض نیست، بلکه وسیلهای برای تهاجم فرهنگی آمیخته با اتهامات و دروغها علیه اسلام و علیه پیامبر(ص) شده است. فتوای امام در جهت خنثی کردن یک توطئة جهانی بود که همة آنها میخواستند کتاب را به تمامی زبان ها ترجمه کنند و به سهولت در اختیار جوانهای مسلمان و کسانی که هوادار اسلام هستند بگذارند. حکم قتل او در درجه اوّل یک حرکت سیاسی و تدافعی علیه استکبار بود و در درجة دوم یک حکم شرعی و در درجة بعد یک حکم اعتقادی و مذهبی و سیاسی.
این حکم، هشدار و اخطاری به روشنفکران اسلامی بود که بیدار باشید توطئة جهانی در حال تشکل است.
واضح است صدور این حکم با دستور ترور که یک نظر افراطیِ شخصی یا گروهیِ پنهانی است، خیلی فرق دارد و قیاس این دو با هم مانند این است که حکم قاضی و حاکم شرع اسلامی را در مورد قتل یک نفر، ترور بدانیم! بسیاری از«مرتدان، در جوامع اسلامى آزادانه زندگى مىکنند و کسى متعرض آنها نمىشود و در ایران ارتداد هست، اما کسى بدان کارى ندارد».
در مورد ترور حسنعلی منصور، چیزی شبیه آن چه گفتیم، مطرح است.
باید تذکر بدهیم قتل وی به فرمان امام خمینی نبود. امام با قانون کاپیتولاسیون به شدت مخالفت کرد و لغو سریع آن را خواستار شد، ولی دستور ترور منصور توسط ایشان صادر نشد و شواهد تاریخی این مطلب را تأیید میکند. پس از مرگ منصور، مرحوم آیت اللّه خویی و آیت اللّه بهبهانی و دیگران تلگرافهایی، با مضمون اسلام ستیزی منصور، برای نخست وزیر وقت (امیرعباس هویدا) فرستادهاند و او را از پیگیری رویه برحذر داشتند و امام خمینی در ترکیه تبعید بود و تلگرافی صادر نکرد.(3)
ترور منصور به دست محمد بخارایی صورت گرفت که از اعضای هیأت مؤتلفة اسلامی بود. این هیأت تحت نفوذ آیت اللّه انواری بود و علیالظاهر از آیه الله میلانی حکم قتل منصور را گرفته بودند.
به هر صورت، قتل منصور ـ اگر چه هنوز معلوم نیست دقیقاً چه کسی حکم قتل را صادر کرد ـ جهت تأمین منافع شخصی یا گروهی صورت نگرفت، بلکه جهت پاسداری از ارزش های اسلامی و حیثیت مسلمانان به وقوع پیوست؛که با ترورهای سیاسیِ مصطلح فرق بسیار دارد.
البته این بدان معنا نیست که هر کس با عنوان پاسداری از ارزش های اسلامی حق دارد دست به ترور و قتل دیگری بزند، بلکه در روزگار کنونی که ولایت فقیه در رأس امور است، چنین احکامی از سوی ایشان یا حاکمان شرع دیگر، به صورت علنی و از طرف دادگاه های اسلامی باید صادر گردد و برای پاسداری از ارزش ها، نیازی به پنهان کاری و ترورهای مخفیانه ـ که ثمرهای جز بدنام کردن اسلام و شیوع نا امنی و نا آرامی ندارد ـ نیست. چنین کارهایی امروز قطعاً حرام است و نوعی مبارزه با ارزشهای اسلامی محسوب می گردد.
پی نوشت ها:
1. فرهنگ اصطلاحات سیاسی، ذیل عنوان ترور؛ لغت نامه دهخدا، ذیل همان کلمه.
2. تاریخ پیامبر اکرم، صفایی حایری، انتشارات مسجد جمکران، ذیل عنوان شخصیت ابوطالب.
3. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 3؛ نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج 1.