سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتظار 14
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  مجتبی احمدنژاد[27]
 

دوست دارم خوب‏ترین باشم

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 84
کل بازدید : 350738
کل یادداشتها ها : 64

   موسیقی

نوشته شده در تاریخ 91/3/17 ساعت 11:33 ع توسط مجتبی احمدنژاد


 

روزی سقراط حکیم، مردی را دید که خیلی ناراحت است. علت ناراحتی‌اش را پرسید.

مرد پاسخ داد: در راه که می‌آمدم، یکی از آشنایان را دیدم، سلامی کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذاشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت: چرا رنجیدی؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتار ناراحت کننده است.

سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی؟

مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود.

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟

مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی!آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود. بیماری فکر و روان، نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده..

 و بدان که هرقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است!



      همش یکی...





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ