بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 84
کل بازدید : 350738
کل یادداشتها ها : 64
روزی سقراط حکیم، مردی را دید که خیلی ناراحت است. علت ناراحتیاش را پرسید.
مرد پاسخ داد: در راه که میآمدم، یکی از آشنایان را دیدم، سلامی کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذاشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت: چرا رنجیدی؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتار ناراحت کننده است.
سقراط پرسید: اگر در راه کسی را میدیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود میپیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده میشدی؟
مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمیشدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمیشود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی مییافتی و چه میکردی؟
مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی میکردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن میکردی که او را بیمار میدانستی!آیا انسان تنها جسمش بیمار میشود و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود. بیماری فکر و روان، نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی میکند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده..
و بدان که هرقت کسی بدی میکند، در آن لحظه بیمار است!