بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 350674
کل یادداشتها ها : 64
ترور و تروریسم یک اصطلاح سیاسی است که دارای دو معنا است:
در معنای اوّل به حکومتی که پیرو اصل استیلای رعب و وحشت و شدت عمل باشد، تروریسم گفته می شود. تروریسم اگر چه سابقهای طولانی دارد، ولی از وقتی مصطلح شد که پس از سقوط حکومت ژیروندنها در فرانسه، حکومتی بر سر کار آمد که به حکومت انقلابی معروف شد و از 31مه 1793تا 1794ادامه یافت. این انقلاب اعدامهای فراوانی را متضمّن بود و در طی آن مخالفان حکومت به شدت سرکوب شدند.(1)
معنای دوم ترور معنای مصطلح فارسی آن است که «قتلهاى سیاسى با اسلحه» را شامل میشود. به هر ترتیب، معنای دوم را زیر مجموعة معنای اوّل باید دانست و از دستاوردهای آن طرز تفکر تلقی نمود.
آیا اسلام با این تفکر هم عقیده است و بر آن صحّه می گذارد؟
جواب: این پرسش را باید از تاریخ جست. اسلام در سرزمینی ظهور کرد که به بت پرستی و اشرافی گری و فساد عادت کرده بود. لذا از آغاز دعوت، پیامبر و پیروان اندکش در تنگنای بسیار قرار گرفتند و متحمل سختیهای فراوان شدند. ایجاد ناامنی و عدم احساس آرامش برای مسلمانان و شکنجه و آزار کسانی که پناهی نداشتند تا ازتعرض در امام باشند و کشتار زنان و مردان مسلمان، همچون یاسر و سمیه (پدر و مادر عمار) به خاطر اصرار برعقیدة توحید و هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه، گواه صادقی است بر این که اسلام در محیطی آمیخته با رعب و فشار و تهدید به مرگ رشد کرد. در تاریخ میبینید مشرکان بارها قصد جان پیامبر را کردند، ولی چون ابوطالب ـبزرگ قریش ـ قسم یاد کرده بود اگر خون پیامبر ریخته شد، خونها از اشراف قریش ریخته خوهد شد، از ترور پیامبر منصرف شدند. تبعید مسلمانان به شعب ابی طالب، نشانة دیگری از تفکر تروریستی است.(2)
همچنین می بینید پس از وفات حضرت ابوطالب، توطئة قتل پیامبر طراحی و برنامه ریزی میشود و در«لیلةالمبیت» به اجرا در میآید که علی (ع)به جای پیامبر در بستر قرار میگیرد و توطئه نقش بر آب میشود. هجرت پیامبر به مدینه نیز به دلیل نجات جان خویش و مسلمانان روی داده است.
در دوران ائمه نیز، این تفکر شوم ملاحظه میشود. سرکوبی مخالفان به هر وجه و هر نوعی که امکان دارد! در حکومت معاویه این شیوه را به خوبی میتواند دریافت. قتل عام شیعیان علی (ع)در زمان معاویه، سوء قصد به جان امام حسن (ع) و پس از آن شهادت امام بر اثر توطئة معاویه، شاهدی بر این مدعا است.
حکومت سایر سلاطین بنی امیه و خلفای بنی عباس، جز در مواردی اندک، حکومتی استبدادی و تروریستی است و سرنوشت امامانی چون امام حسین و امام سجاد تا امام حسن عسگری و غیبت امام زمان (ع) نشانه های وجود این شیوه در حکومت های آن دوره است .
با این پیشینة تاریخی، آیا میتوان گفت که اسلامی که بهترین خلق خدا و فرزندان پاکش در این راه آزرده ورنجیده و شهید شدهاند، طرفدار ترور و تروریسم است ؟ مسلّماً خیر!
در انقلاب اسلامی ما نیز، ترور نقش خانمانسوز و ناجوانمردانة خویش را بازی کرد و بهترین فرزندان انقلاب را از ملت گرفت. امام خمینی (ره ) دربارة این عمل شوم فرمود: «ترور تز نامردها است». الحق چنین است، زیرا تحمل نکردن مخالفان و سرکوبی آنان به هر نحو ممکن، جز بی منطقی و ناجوانمردی و زیر پا گذاردن معمولیترین و ابتداییترین اصول و حقوق انسانی چه چیز دیگری میتواند باشد؟
در مورد حکم اعدام سلمان رشدی باید بگوییم این حکم با ترور به طور کلی تباین دارد. مگر امام نمیتوانست پیش از صدور حکم، چند نفر را بفرستد تا رشدی را بکشند؟ اتفاقاً راحت میتوانست، زیرا از او محافظتی نمیشد وقتل او کار بسیار راحتی بود، ولی آیا با مرگ سلمان رشدی و بانیان نشر کتاب آیات شیطانی، ریشة توطئه بر ضد اسلام و توهین به مقدسترین ارکان اسلام، مانند پیامبر خدا و جبرئیل و... کنده میشد؟
حکم امام دربارة اعدام سلمان رشدی، از آن رو بود که مقدسترین اعتقادات متجاوز از سه میلیارد مسلمان جهان را زیر سؤال برده و هم پیامبر را استهزا کرده و هم قرآن را آیات شیطانی قلمداد نموده بود و با هماهنگی استکبار جهانی بر ضد اسلام کتابی نوشته بود تا در اذهان مردم اروپا و آمریکا و شرق و غرب، آیین اسلام را برگرفته از شیطان جلوه دهد و سلمان رشدی تنها یک مرتد و محارب و مفسد فی الارض نیست، بلکه وسیلهای برای تهاجم فرهنگی آمیخته با اتهامات و دروغها علیه اسلام و علیه پیامبر(ص) شده است. فتوای امام در جهت خنثی کردن یک توطئة جهانی بود که همة آنها میخواستند کتاب را به تمامی زبان ها ترجمه کنند و به سهولت در اختیار جوانهای مسلمان و کسانی که هوادار اسلام هستند بگذارند. حکم قتل او در درجه اوّل یک حرکت سیاسی و تدافعی علیه استکبار بود و در درجة دوم یک حکم شرعی و در درجة بعد یک حکم اعتقادی و مذهبی و سیاسی.
این حکم، هشدار و اخطاری به روشنفکران اسلامی بود که بیدار باشید توطئة جهانی در حال تشکل است.
واضح است صدور این حکم با دستور ترور که یک نظر افراطیِ شخصی یا گروهیِ پنهانی است، خیلی فرق دارد و قیاس این دو با هم مانند این است که حکم قاضی و حاکم شرع اسلامی را در مورد قتل یک نفر، ترور بدانیم! بسیاری از«مرتدان، در جوامع اسلامى آزادانه زندگى مىکنند و کسى متعرض آنها نمىشود و در ایران ارتداد هست، اما کسى بدان کارى ندارد».
در مورد ترور حسنعلی منصور، چیزی شبیه آن چه گفتیم، مطرح است.
باید تذکر بدهیم قتل وی به فرمان امام خمینی نبود. امام با قانون کاپیتولاسیون به شدت مخالفت کرد و لغو سریع آن را خواستار شد، ولی دستور ترور منصور توسط ایشان صادر نشد و شواهد تاریخی این مطلب را تأیید میکند. پس از مرگ منصور، مرحوم آیت اللّه خویی و آیت اللّه بهبهانی و دیگران تلگرافهایی، با مضمون اسلام ستیزی منصور، برای نخست وزیر وقت (امیرعباس هویدا) فرستادهاند و او را از پیگیری رویه برحذر داشتند و امام خمینی در ترکیه تبعید بود و تلگرافی صادر نکرد.(3)
ترور منصور به دست محمد بخارایی صورت گرفت که از اعضای هیأت مؤتلفة اسلامی بود. این هیأت تحت نفوذ آیت اللّه انواری بود و علیالظاهر از آیه الله میلانی حکم قتل منصور را گرفته بودند.
به هر صورت، قتل منصور ـ اگر چه هنوز معلوم نیست دقیقاً چه کسی حکم قتل را صادر کرد ـ جهت تأمین منافع شخصی یا گروهی صورت نگرفت، بلکه جهت پاسداری از ارزش های اسلامی و حیثیت مسلمانان به وقوع پیوست؛که با ترورهای سیاسیِ مصطلح فرق بسیار دارد.
البته این بدان معنا نیست که هر کس با عنوان پاسداری از ارزش های اسلامی حق دارد دست به ترور و قتل دیگری بزند، بلکه در روزگار کنونی که ولایت فقیه در رأس امور است، چنین احکامی از سوی ایشان یا حاکمان شرع دیگر، به صورت علنی و از طرف دادگاه های اسلامی باید صادر گردد و برای پاسداری از ارزش ها، نیازی به پنهان کاری و ترورهای مخفیانه ـ که ثمرهای جز بدنام کردن اسلام و شیوع نا امنی و نا آرامی ندارد ـ نیست. چنین کارهایی امروز قطعاً حرام است و نوعی مبارزه با ارزشهای اسلامی محسوب می گردد.
پی نوشت ها:
1. فرهنگ اصطلاحات سیاسی، ذیل عنوان ترور؛ لغت نامه دهخدا، ذیل همان کلمه.
2. تاریخ پیامبر اکرم، صفایی حایری، انتشارات مسجد جمکران، ذیل عنوان شخصیت ابوطالب.
3. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 3؛ نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج 1.
مدت اسارت حضرت زینب و زندگی آن حضرت بعد از آزادی
حضرت زینب (س) بعد از واقعه جانسوز عاشورا و حادثه کربلا حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر باقى بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه در واقع رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد (ع) بود، اما به ظاهر زینب کبرى (س) رهبرى را برعهده داشت.
سخنرانى قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب تحول در افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مىنازید و مىگفت: "کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!" با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت: "ما رأیت الا جمیلا؛(1) جز زیبایى چیزى ندیدهام". شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى کشتن گاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مىآورد تا در پیشگاه خداوند داورى خواهید.(2)
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد، زینب (س) با زیرکى تمام، زمام عواطف را به دست گرفت و برادر زادهاش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال حرکت زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام سجاد (ع) منصرف شد.(3)
کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومى را متحول نماید. در جلسهاى که یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوبدستى به صورتش مىزد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفتهاند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(4)
برخی بر این دیدگاه میباشند، که بعد از ورود کاروان اهل بیت(ع) از شام به مدینه، دلیل روشنی نداریم که حضرت زینب از مدینه بیرون رفته باشد، بنابر این آن حضرت، در همان مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد، اما مکان دفن او در بقیع مشخص نیست همان طور که شخصیتهای بزرگ دیگری از اهل بیت(ع) در بقیع مدفون هستند و مکان قبر آنان مشخص نمیباشد.(5)
پینوشتها:
1ـ لهوف، ص 218؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 324.
2ـ ارشاد، ج 2، ص 114.
3ـ ارشاد، همان، ص 116 ـ 117؛ بحار الانوار، ج 45، ص 117.
4ـ زینب پیامآور عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانى، ص 287، 347 ـ 348 ـ 352.
5ـ اعیان الشیعه، ج 7، ص 140.
معناى «ثارالله» و دلیل ثار الله امام حسین(ع)
«ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نیز به معناى خون آمده است.(1)
براى «ثارالله» بودن امام حسین معانى و وجوه مختلفى ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را مىطلبد. در مجموع به این معنا است که: خداوند، ولىّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مىکند؛ چرا که ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند است. به طور کلى از آن جهت که اهل بیت(ع) «آل الله» هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خونِ متعلق به خداوند است.(2)
اگر چه این واژه در قرآن نیامده است؛ لیکن مىتوان آن را با آیات قرآنى این گونه توجیه نمود. خداوند مىفرماید: «من قتل مظلومًا فقد جعلنا لولیهسلطَنًا(3)«آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولىاش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».
هر کسى (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیاى دم او، حق خونخواهى دارند و از آن جا که اهل بیت(ع) - به ویژه امام حسین(ع) - مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شدهاند و جان به جان آفرین تسلیم کردهاند، در واقع «ولىّ دم» و خون خواه آنان، خود خداوند است.
بنابراین «ثارالله» به این معنا است که خون بهاى امام حسین(ع)، متعلق به خدا است و او کسى است که خون بهاى امام حسین(ع) را خواهد گرفت. این واژه حاکى از شدت همبستگى و پیوند سیدالشهدا(ع) با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونى از قبیله خدا مىماند که جز با انتقامگیرى و خونخواهى خدا، تقاص نخواهد شد.(4)
اگر «ثار» به معناى خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله» معناى حقیقى نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلّم است که خدا موجودى مادى نیست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنى، همان گونه که نقش خون در بدن آدمى نقش حیاتى است، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا چنین نقشى دارد و احیاى اسلام با نهضت عاشورا بوده است.
شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانى مستند به روایات نیز به نتیجهاى نورانى دست یافت. از امام على(ع) نیز به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر(ص) روایت شده است که خداوند فرمود:
«ما تحبب الى عبدى بشىء احب الىّ مما افترضته علیه و انه لیتحبب الىّ بالنافله حتى احبه فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها و رجله التى یمشى بها اذا دعانى احببته و اذا سألتنى اعطیته»؛(5)
«بنده من به چیزى دوست داشتنى تر از واجبات، نزد من اظهار دوستى نمىکند و همانا او با نوافل نیز به سوى من اظهار دوستى مىکند. آن گاه که او را دوست بدارم گوش او مىشوم که با آن مىشنود و دیده او مىشوم که با آن مىبیند و زبان او مىشوم که با آن سخن مىگوید و دست او مىشوم که با آن ضربه مىزند و پاى او مىشوم که با آن راه مىرود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند به او عطا مى کنم».
از این روایت به خوبى آشکار مىشود که اولیاى خداوند، «خلیفه» او بر روى زمین و مظهر افعال الهىاند. خداوند جسم نیست، اما آن چه را که اراده مىکند انجام بدهد، از طریق دست اولیاى خود به ظهور مىرساند و کمکى را که مىخواهد به سوى بندهاى بفرستد، با پاى اولیاى خود مىرساند. و خونى را که مىخواهد از سوى خود براى احیاى دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیاى خودش ظاهر مىسازد. از این رو همان طور که دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «یدالله» است؛ خون امام حسین(ع) نیز خون خدا و «ثارالله» است.
از این رو در زیارت عاشورا مىخوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره والو تر الموتور»؛ «سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى یگانه دوران!» نیز در زیارتی دیگر می خوانیم : «و انک ثار الله فى الأرض و الدم الذى لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».(6)
همان گونه که نقش خون در بدن آدمى نقش حیاتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مىزند، وجود مقدّس امام على و امام حسین(ع) نزد خدا و در دین او چنین نقشى دارند که اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین(ع) نبود، اسلام و تشیّع نبود.
آرى! تا یاد و نام سیّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبانها است، تا عشق حسین(ع) در دلها مىتپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسانها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلنداى آسمانها و زمین طنین انداز است؛ نام و یاد خدا زنده و پایدار است؛ چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ایثار کرد، سیماى ننگین ریاکاران و تحریفگران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهره زشت آنان برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نمایاند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.
پی نوشتها:
1. ر.ک: الطریحى، مجمع البحرین، ج 1، ص 237، معین، محمد، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81.
2. محدثى، جواد، درسهایى از زیارات عاشورا، ص 14، عزیزى تهرانى، اصغر؛ شرح زیارت عاشورا، ص 35.
3. »؛ اسراء (17)، آیه 33.
4. ر.ک. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».
5. محاسن برقى، ج 1، ص 291.
6. ترجمه کامل الزیارات، ص 683، زیارت 16.
در مورد زیارت عاشورا و فوائدآن.
بحث سند:
شیخ طوسی با سه سند این زیارت شریفه را نقل مینماید 1 - عقبه ابن خالد از امام باقرعلیهالسلام 2 - صفوان بن مهران از امام صادقعلیهالسلام از پدرانش از پیامبرعلیهالسلام و جبرئیل و سرانجام از خدای تعالی 3 - علقمه بن محمد حضرمی از امام باقرعلیهالسلام. بیشتر رجال (راویان) این سه سند مورد تأیید علماء علم رجال میباشند و لذا سند آن مورد قبول مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی است و میتوان گفت این زیارت شریفه از دو یا سه نفر از معصومین نقل شده است.
این زیارت امروزه به زیارت عاشورا شهرت یافته است و خواندن آن در همه اوقات و هر روز دارای فوائد و برکات زیادی است. این زیارت تجدید عهد همه روزه پیروان حسین بن علیعلیهمالسلام با مولای خویش است که همراه با تولّی و تبری است و خط فکری زائر را در برابر دوستان و دشمنان اسلام و اهل بیتعلیهمالسلام ترسیم میکند و اعلام همبستگی با موافقان راه حسینعلیهالسلام و اعلان جنگ و مبارزه با دشمنان حق است تا عشق در وی به جهاد بیرونی بیانجامد.(1)
فوائد این زیارت به دو دسته فوائد دنیوی و اخروی قابل تقسیم است.
فوائد دنیوی:
بعضی انسانهای بزرگ در اثر تمسک به این زیارت و با نذر چهل زیارت عاشورا، به حوائج شخصی یا عمومی خود دست یافتهاند؛ مانند مرحوم آیت الله نجفی قوچانی و مرحوم آیت الله فشارکی (رهما) که میتوانید با رجوع به کتابهای آنها اطلاعات بیشتری کسب نمایید.(2) در احوالات سید رشتی نیز آمده است که هنگام تشرف به خدمت حضرت ولی عصر، ایشان به سه چیز تأکید نمودند: 1 - نماز شب 2 - زیارت جامعه 3 - زیارت عاشورا.
و از دیگر فوائد دنیوی آن، جنبه تربیت، ایجاد حسن حقیقتجویئی، شهادتطلبی و دشمن ستیزی را میتوان نام برد.
فوائد اخروی:
در این باب، روایات زیادی از ائمهعلیهمالسلام نقل شده که به چند مورد از آن اشاره میکنیم:
1 - امام صادقعلیهالسلام فرمود: خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که این زیارت را تلاوت نماید را بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد و او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.(3)
2 - امام باقر در ثواب این زیارت فرمودند:
به تحقیق این دعا دعایی است که ملائکه آن را میخوانند و خداوند در قبال آن برای تو صد هزار هزار درجه مینویسد و مثل کسی خواهی بود که با امام حسین شهید شده باشد... و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسینعلیهالسلام را از روزی که شهید شده است.(4)
پی نوشت ها:
1.جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 207.
2.سیاحت شرق، ص 204. الکلام یجرّ الکلام، احمد زنجانی ج 1، ص 54، داستانهای شگفت آیت الله دستغیب، ص 399.
3. مصباح المتهجد.
4. مفاتیح، قبل از زیارت عاشورا.
ختم روضهها به امام حسین:
اگر چه تمام معصومان(ع) در طول زندگی شریف خود، همواره در سختی و آزار و اذیت بوده، حتی مرگ آنها به طور طبیعی اتفاق نیفتاده است، اما رخداد مربوط به سیدالشهداء و خاندان پاکش با آن چه در مورد دیگر معصومان اتفاق افتاده، کاملاً متفاوت است. فاجعهای که در روز عاشورا منجر به شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش و سپس اسارت اهل بیت شد، حتی نمونهای کوچک از آن را نمیتوان در برهههای قبل و بعد دید.
در آن روز پاکانی به شهادت رسیدند که نظیر آن را در هیچ مقطع دیگری از تاریخ نمیتوان دید. تاریخ عاشورا از همه جهت ممتاز است و صحنة کربلا در آن روز رویارویی کامل ایمان و کفر، اخلاص و نفاق، نجابت و جسارت، عدالت و ظلم، محبت و شقاوت، آزادگی و بردگی بود. در زیارت پرفیض عاشورا (که مستند به امام صادق(ع) است) به نکات بسیار مهمی اشاره شده است، از آن جمله: مصیبت سیدالشهدا بزرگترین مصیبتها است. مصیبت شما آل محمد در عالم اسلام، بلکه در تمام عالم و آسمانها و زمین بی اندازه بزرگ بوده.(1)
درسهایی که در آن حادثه وجود دارد، نیز اوج مظلومیت در حادثه کربلا و عظمت و شدت مصیبتی که بر اهل بیت عصمت و طهارت به وقوع پیوست، در مصیبتهای امامان دیگر وجود ندارد. در قسمتی دیگر از زیارت عاشورا میفرماید: "پدر و مادرم فدای تو باد! تحمل حزن و مصیبت بر من (و تمام شیعیان) به واسطة ظلم و ستمی که بر شما رفت، سخت و دشوار است".(2) مصیبت سیدالشهداء به دلیل بی سابقه بودن، حتی برای اهل بیت سنگین و غیر قابل تحمل بود.
در زندگانی امام حسن(ع) هنگام شهادت آمده است که در هنگام رحلت چون حسین(ع) به بالین برادرش حاضر شد و از مصیبت وارد بر برادر (خوردن زهر و آثار آن) گریه میکرد، امام حسن(ع) به برادر گفت: برای من گریه نکن؛ زیرا مصیبتی که بر تو وارد خواهد شد، بسیار بزرگتر و عظیمتر است. سپس جملهای را میگوید که نزد روضهخوانها برای وارد شدن به روضة امام حسین(ع) مشهور است: لا یوم کیومک یا اباعبدالله.(3)
بنابراین روضهخوانها با پیروی از ائمه(ع) در هنگام خواندن روضة هر امام یا پیامبر، با گفتن این جمله وارد مصیبت بزرگ، یعنی مصیبت سیدالشهداء میشوند.
پینوشتها:
1. مفاتیحالجنان، قسمتی از زیارت عاشورا.
2. همان.
3. بحارالانوار،ج45، ص 218.