سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتظار 14
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  مجتبی احمدنژاد[27]
 

دوست دارم خوب‏ترین باشم

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 350708
کل یادداشتها ها : 64

   موسیقی

1 2 >
نوشته شده در تاریخ 86/11/25 ساعت 8:3 ص توسط مجتبی احمدنژاد


ترور و تروریسم یک اصطلاح سیاسی است که دارای دو معنا است:

در معنای اوّل به حکومتی که پیرو اصل استیلای رعب و وحشت و شدت عمل باشد، تروریسم گفته می شود. تروریسم اگر چه سابقه­ای طولانی دارد، ولی از وقتی مصطلح شد که پس از سقوط حکومت ژیروندن­ها در فرانسه، حکومتی بر سر کار آمد که به حکومت انقلابی معروف شد و از 31مه 1793تا 1794ادامه یافت. این انقلاب اعدام­های فراوانی را متضمّن بود و در طی آن مخالفان حکومت به شدت سرکوب شدند.(1)

معنای دوم ترور معنای مصطلح فارسی آن است که «قتل­هاى سیاسى با اسلحه» را شامل می­شود. به هر ترتیب، معنای دوم را زیر مجموعة معنای اوّل باید دانست و از دستاوردهای آن طرز تفکر تلقی نمود.

آیا اسلام با این تفکر هم عقیده است و بر آن صحّه می گذارد؟

جواب: این پرسش را باید از تاریخ جست. اسلام در سرزمینی ظهور کرد که به بت پرستی و اشرافی گری و فساد عادت کرده بود. لذا از آغاز دعوت، پیامبر و پیروان اندکش در تنگنای بسیار قرار گرفتند و متحمل سختی­های فراوان شدند. ایجاد ناامنی و عدم احساس آرامش برای مسلمانان و شکنجه و آزار کسانی که پناهی نداشتند تا ازتعرض در امام باشند و کشتار زنان و مردان مسلمان، همچون یاسر و سمیه (پدر و مادر عمار) به خاطر اصرار برعقیدة توحید و هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه، گواه صادقی است بر این که اسلام در محیطی آمیخته با رعب و فشار و تهدید به مرگ رشد کرد. در تاریخ می­بینید مشرکان بارها قصد جان پیامبر را کردند، ولی چون ابوطالب ـبزرگ قریش ـ قسم یاد کرده بود اگر خون پیامبر ریخته شد، خون­ها از اشراف قریش ریخته خوهد شد، از ترور پیامبر منصرف شدند. تبعید مسلمانان به شعب ابی طالب، نشانة دیگری از تفکر تروریستی است.(2)

همچنین می بینید پس از وفات حضرت ابوطالب، توطئة قتل پیامبر طراحی و برنامه ریزی می­شود و در«لیلةالمبیت» به اجرا در می­آید که علی (ع)به جای پیامبر در بستر قرار می­گیرد و توطئه نقش بر آب می­شود. هجرت پیامبر به مدینه نیز به دلیل نجات جان خویش و مسلمانان روی داده است.

در دوران ائمه نیز، این تفکر شوم ملاحظه می­شود. سرکوبی مخالفان به هر وجه و هر نوعی که امکان دارد! در حکومت معاویه این شیوه را به خوبی می­تواند دریافت. قتل عام شیعیان علی (ع)در زمان معاویه، سوء قصد به جان امام حسن (ع) و پس از آن شهادت امام بر اثر توطئة معاویه، شاهدی بر این مدعا است.

حکومت سایر سلاطین بنی امیه و خلفای بنی عباس، جز در مواردی اندک، حکومتی استبدادی و تروریستی است و سرنوشت امامانی چون امام حسین و امام سجاد تا امام حسن عسگری و غیبت امام زمان (ع) نشانه های وجود این شیوه در حکومت های آن دوره است .

با این پیشینة تاریخی، آیا می­توان گفت که اسلامی که بهترین خلق خدا و فرزندان پاکش در این راه آزرده ورنجیده و شهید شده­اند، طرفدار ترور و تروریسم است ؟ مسلّماً خیر!

در انقلاب اسلامی ما نیز، ترور نقش خانمانسوز و ناجوانمردانة خویش را بازی کرد و بهترین فرزندان انقلاب را از ملت گرفت. امام خمینی (ره ) دربارة این عمل شوم فرمود: «ترور تز نامردها است». الحق چنین است، زیرا تحمل نکردن مخالفان و سرکوبی آنان به هر نحو ممکن، جز بی منطقی و ناجوانمردی و زیر پا گذاردن معمولی­ترین و ابتدایی­ترین اصول و حقوق انسانی چه چیز دیگری می­تواند باشد؟

در مورد حکم اعدام سلمان رشدی باید بگوییم این حکم با ترور به طور کلی تباین دارد. مگر امام نمی­توانست پیش از صدور حکم، چند نفر را بفرستد تا رشدی را بکشند؟ اتفاقاً راحت می­توانست، زیرا از او محافظتی نمی­شد وقتل او کار بسیار راحتی بود، ولی آیا با مرگ سلمان رشدی و بانیان نشر کتاب آیات شیطانی، ریشة توطئه بر ضد اسلام و توهین به مقدس­ترین ارکان اسلام، مانند پیامبر خدا و جبرئیل و... کنده می­شد؟

حکم امام دربارة اعدام سلمان رشدی، از آن رو بود که مقدس­ترین اعتقادات متجاوز از سه میلیارد مسلمان جهان را زیر سؤال برده و هم پیامبر را استهزا کرده و هم قرآن را آیات شیطانی قلمداد نموده بود و با هماهنگی استکبار جهانی بر ضد اسلام کتابی نوشته بود تا در اذهان مردم اروپا و آمریکا و شرق و غرب، آیین اسلام را برگرفته از شیطان جلوه دهد و سلمان رشدی تنها یک مرتد و محارب و مفسد فی الارض نیست، بلکه وسیله­ای برای تهاجم فرهنگی آمیخته با اتهامات و دروغ­ها علیه اسلام و علیه پیامبر(ص) شده است. فتوای امام در جهت خنثی کردن یک توطئة جهانی بود که همة آنها می­خواستند کتاب را به تمامی زبان ها ترجمه کنند و به سهولت در اختیار جوان­های مسلمان و کسانی که هوادار اسلام هستند بگذارند. حکم قتل او در درجه اوّل یک حرکت سیاسی و تدافعی علیه استکبار بود و در درجة دوم یک حکم شرعی و در درجة بعد یک حکم اعتقادی و مذهبی و سیاسی.

این حکم، هشدار و اخطاری به روشنفکران اسلامی بود که بیدار باشید توطئة جهانی در حال تشکل است.

واضح است صدور این حکم با دستور ترور که یک نظر افراطیِ شخصی یا گروهیِ پنهانی است، خیلی فرق دارد و قیاس این دو با هم مانند این است که حکم قاضی و حاکم شرع اسلامی را در مورد قتل یک نفر، ترور بدانیم! بسیاری از«مرتدان، در جوامع اسلامى آزادانه زندگى مى­کنند و کسى متعرض آنها نمى­شود و در ایران ارتداد هست، اما کسى بدان کارى ندارد».

در مورد ترور حسنعلی منصور، چیزی شبیه آن چه گفتیم، مطرح است.

باید تذکر بدهیم قتل وی به فرمان امام خمینی نبود. امام با قانون کاپیتولاسیون به شدت مخالفت کرد و لغو سریع آن را خواستار شد، ولی دستور ترور منصور توسط ایشان صادر نشد و شواهد تاریخی این مطلب را تأیید می­کند. پس از مرگ منصور، مرحوم آیت اللّه خویی و آیت اللّه بهبهانی و دیگران تلگراف­هایی، با مضمون اسلام ستیزی منصور، برای نخست وزیر وقت (امیرعباس هویدا) فرستاده­اند و او را از پیگیری رویه برحذر داشتند و امام خمینی در ترکیه تبعید بود و تلگرافی صادر نکرد.(3)

ترور منصور به دست محمد بخارایی صورت گرفت که از اعضای هیأت مؤتلفة اسلامی بود. این هیأت تحت نفوذ آیت اللّه انواری بود و علی­الظاهر از آیه الله میلانی حکم قتل منصور را گرفته بودند.

به هر صورت، قتل منصور ـ اگر چه هنوز معلوم نیست دقیقاً چه کسی حکم قتل را صادر کرد ـ جهت تأمین منافع شخصی یا گروهی صورت نگرفت، بلکه جهت پاسداری از ارزش های اسلامی و حیثیت مسلمانان به وقوع پیوست؛که با ترورهای سیاسیِ مصطلح فرق بسیار دارد.

البته این بدان معنا نیست که هر کس با عنوان پاسداری از ارزش های اسلامی حق دارد دست به ترور و قتل دیگری بزند، بلکه در روزگار کنونی که ولایت فقیه در رأس امور است، چنین احکامی از سوی ایشان یا حاکمان شرع دیگر، به صورت علنی و از طرف دادگاه های اسلامی باید صادر گردد و برای پاسداری از ارزش ها، نیازی به پنهان کاری و ترورهای مخفیانه ـ که ثمره­ای جز بدنام کردن اسلام و شیوع نا امنی و نا آرامی ندارد ـ نیست. چنین کارهایی امروز قطعاً حرام است و نوعی مبارزه با ارزش­های اسلامی محسوب می گردد.

پی نوشت ها:

1. فرهنگ اصطلاحات سیاسی، ذیل عنوان ترور؛ لغت نامه دهخدا، ذیل همان کلمه.

2. تاریخ پیامبر اکرم، صفایی حایری، انتشارات مسجد جمکران، ذیل عنوان شخصیت ابوطالب.

3. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 3؛ نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج 1.

 



  



نوشته شده در تاریخ 86/11/13 ساعت 7:58 ع توسط مجتبی احمدنژاد


 

مدت اسارت حضرت زینب و زندگی آن حضرت بعد از آزادی

حضرت زینب (س) بعد از واقعه جانسوز عاشورا و حادثه کربلا حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر باقى بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه در واقع رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد (ع) بود، اما به ظاهر زینب کبرى (س) رهبرى را برعهده داشت.

سخنرانى قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب تحول در افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مى‏نازید و مى‏گفت: "کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!" با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت: "ما رأیت الا جمیلا؛(1) جز زیبایى چیزى ندیده‏ام". شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى کشتن گاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مى‏آورد تا در پیشگاه خداوند داورى خواهید.(2)

آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد، زینب (س) با زیرکى تمام، زمام عواطف را به دست گرفت و برادر زاده‏اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال حرکت زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام سجاد (ع) منصرف شد.(3)

کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومى را متحول نماید. در جلسه‏اى که یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستى به صورتش مى‏زد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.

در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفته‏اند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(4)

برخی بر این دیدگاه می‌باشند، که بعد از ورود کاروان اهل بیت(ع) از شام به مدینه، دلیل روشنی نداریم که حضرت زینب از مدینه بیرون رفته باشد، بنابر این آن حضرت، در همان مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد، اما مکان دفن او در بقیع مشخص نیست همان طور که شخصیت‌های بزرگ دیگری از اهل بیت(ع) در بقیع مدفون هستند و مکان قبر آنان مشخص نمی‌باشد.(5)

پی‌نوشت‌­ها:

1ـ لهوف، ص 218؛ مقرم،‌ مقتل الحسین، ص 324.

2ـ ارشاد، ج 2، ص 114.

3ـ ارشاد، همان، ص 116 ـ 117؛ بحار الانوار، ج 45، ص 117.

4ـ زینب پیام‌آور عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانى، ص 287، 347 ـ 348 ـ 352.

5ـ اعیان الشیعه، ج 7، ص 140.



  



نوشته شده در تاریخ 86/11/6 ساعت 1:49 ع توسط مجتبی احمدنژاد


 

السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره

معناى «ثارالله» و دلیل ثار الله امام حسین(ع)

«ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نیز به معناى خون آمده است.(1)

براى «ثارالله» بودن امام حسین معانى و وجوه مختلفى ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را مى‏طلبد. در مجموع به این معنا است که: خداوند، ولىّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مى‏کند؛ چرا که ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند است. به طور کلى از آن جهت که اهل بیت(ع) «آل الله» هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خونِ متعلق به خداوند است.(2)

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است؛ لیکن مى‏توان آن را با آیات قرآنى این گونه توجیه نمود. خداوند مى‏فرماید: «من قتل مظلومًا فقد جعلنا لولیه‏سلطَنًا(3)«آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولى‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».

هر کسى (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیاى دم او، حق خون‏خواهى دارند و از آن جا که اهل بیت(ع) - به ویژه امام حسین(ع) - مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده‏اند و جان به جان آفرین تسلیم کرده‏اند، در واقع «ولىّ دم» و خون خواه آنان، خود خداوند است.

بنابراین «ثارالله» به این معنا است که خون بهاى امام حسین(ع)، متعلق به خدا است و او کسى است که خون بهاى امام حسین(ع) را خواهد گرفت. این واژه حاکى از شدت همبستگى و پیوند سیدالشهدا(ع) با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونى از قبیله خدا مى‏ماند که جز با انتقام‏گیرى و خون‏خواهى خدا، تقاص نخواهد شد.(4)

اگر «ثار» به معناى خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله» معناى حقیقى نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلّم است که خدا موجودى مادى نیست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنى، همان گونه که نقش خون در بدن آدمى نقش حیاتى است، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا چنین نقشى دارد و احیاى اسلام با نهضت عاشورا بوده است.

شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانى مستند به روایات نیز به نتیجه‏اى نورانى دست یافت. از امام على(ع) نیز به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر(ص) روایت شده است که خداوند فرمود:

«ما تحبب الى عبدى بشى‏ء احب الىّ مما افترضته علیه و انه لیتحبب الىّ بالنافله حتى احبه فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها و رجله التى یمشى بها اذا دعانى احببته و اذا سألتنى اعطیته»؛(5)

 «بنده من به چیزى دوست داشتنى تر از واجبات، نزد من اظهار دوستى نمى‏کند و همانا او با نوافل نیز به سوى من اظهار دوستى مى‏کند. آن گاه که او را دوست بدارم گوش او مى‏شوم که با آن مى‏شنود و دیده او مى‏شوم که با آن مى‏بیند و زبان او مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید و دست او مى‏شوم که با آن ضربه مى‏زند و پاى او مى‏شوم که با آن راه مى‏رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند به او عطا مى کنم».

 از این روایت به خوبى آشکار مى‏شود که اولیاى خداوند، «خلیفه» او بر روى زمین و مظهر افعال الهى‏اند. خداوند جسم نیست، اما آن چه را که اراده مى‏کند انجام بدهد، از طریق دست اولیاى خود به ظهور مى‏رساند و کمکى را که مى‏خواهد به سوى بنده‏اى بفرستد، با پاى اولیاى خود مى‏رساند. و خونى را که مى‏خواهد از سوى خود براى احیاى دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیاى خودش ظاهر مى‏سازد. از این رو همان طور که دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «یدالله» است؛ خون امام حسین(ع) نیز خون خدا و «ثارالله» است.

    از این رو در زیارت عاشورا مى‏خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله  و ابن ثاره  والو تر  الموتور»؛ «سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى یگانه دوران!» نیز در زیارتی دیگر می خوانیم : «و انک ثار الله فى الأرض و الدم الذى‏ لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».(6)

همان گونه که نقش خون در بدن آدمى نقش حیاتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مى‏زند، وجود مقدّس امام على و امام حسین(ع) نزد خدا و در دین او چنین نقشى دارند که اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین(ع) نبود، اسلام و تشیّع نبود.

آرى! تا یاد و نام سیّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبان‏ها است، تا عشق حسین(ع) در دل‏ها مى‏تپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسان‏ها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلنداى آسمان‏ها و زمین طنین انداز است؛ نام و یاد خدا زنده و پایدار است؛ چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ایثار کرد، سیماى ننگین ریاکاران و تحریف‏گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهره زشت آنان  برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نمایاند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.

پی نوشت­ها:

1. ر.ک: الطریحى، مجمع البحرین، ج 1، ص 237، معین، محمد، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81.

2. محدثى، جواد، درسهایى از زیارات عاشورا، ص 14، عزیزى تهرانى، اصغر؛ شرح زیارت عاشورا، ص 35.

3. »؛ اسراء (17)، آیه 33.

4. ر.ک. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».

5. محاسن برقى، ج 1، ص 291.

6. ترجمه کامل الزیارات، ص 683، زیارت 16.



  



نوشته شده در تاریخ 86/11/4 ساعت 7:23 ع توسط مجتبی احمدنژاد


 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد 

در مورد زیارت عاشورا و فوائدآن.

بحث سند:

شیخ طوسی با سه سند این زیارت شریفه را نقل می‏نماید 1 - عقبه ابن خالد از امام باقرعلیه‏السلام 2 - صفوان بن مهران از امام صادق‏علیه‏السلام از پدرانش از پیامبرعلیه‏السلام و جبرئیل و سرانجام از خدای تعالی 3 - علقمه بن محمد حضرمی از امام باقرعلیه‏السلام. بیشتر رجال  (راویان) این سه سند مورد تأیید علماء علم رجال می‏باشند و لذا سند آن مورد قبول‏ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی است و می‏توان گفت این زیارت شریفه از دو یا سه نفر از معصومین نقل شده است.

این زیارت امروزه به زیارت عاشورا شهرت یافته است و خواندن آن در همه اوقات و هر روز دارای فوائد و برکات زیادی است. این زیارت تجدید عهد همه روزه پیروان حسین بن علی‏علیهم‏السلام با مولای خویش است که همراه با تولّی و تبری است و خط فکری زائر را در برابر دوستان و دشمنان اسلام و اهل بیت‏علیهم‏السلام ترسیم می‏کند و اعلام همبستگی با موافقان راه حسین‏علیه‏السلام و اعلان جنگ و مبارزه با دشمنان حق است تا عشق در وی به جهاد بیرونی بیانجامد.(1)

فوائد این زیارت به دو دسته فوائد دنیوی و اخروی قابل تقسیم است.

فوائد دنیوی:

بعضی انسان‏های بزرگ در اثر تمسک به این زیارت و با نذر چهل زیارت عاشورا، به حوائج شخصی یا عمومی خود دست یافته‏اند؛ مانند مرحوم آیت الله نجفی قوچانی و مرحوم آیت الله فشارکی (رهما) که می‏توانید با رجوع به‏ کتاب‏های آن‏ها اطلاعات بیشتری کسب نمایید.(2) در احوالات سید رشتی نیز آمده است که هنگام تشرف به خدمت حضرت ولی عصر، ایشان به سه چیز تأکید نمودند: 1 - نماز شب 2 - زیارت جامعه 3 - زیارت عاشورا.

و از دیگر فوائد دنیوی آن، جنبه تربیت، ایجاد حسن حقیقت‏جویئی، شهادت‏طلبی و دشمن ستیزی را می‏توان نام برد.

فوائد اخروی:

در این باب، روایات زیادی از ائمه‏علیهم‏السلام نقل شده که به چند مورد از آن اشاره می‏کنیم:

1 - امام صادق‏علیه‏السلام فرمود: خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که این زیارت را تلاوت نماید را بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد و او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.(3)

2 - امام باقر در ثواب این زیارت فرمودند:

به تحقیق این دعا دعایی است که ملائکه آن را می‏خوانند و خداوند در قبال آن برای تو صد هزار هزار درجه می‏نویسد و مثل کسی خواهی بود که با امام حسین شهید شده باشد... و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین‏علیه‏السلام را از روزی که شهید شده است.(4)

پی نوشت ها:

1.جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 207.

2.سیاحت شرق، ص 204. الکلام یجرّ الکلام، احمد زنجانی ج 1، ص 54، داستانهای شگفت آیت الله دستغیب، ص 399.

3. مصباح المتهجد.

4. مفاتیح، قبل از زیارت عاشورا.

 



  



نوشته شده در تاریخ 86/11/2 ساعت 12:50 ع توسط مجتبی احمدنژاد


 

 

ختم روضه­ها به امام حسین:

 اگر چه تمام معصومان(ع) در طول زندگی شریف خود، همواره در سختی و آزار و اذیت بوده، حتی مرگ آن‌ها به طور طبیعی اتفاق نیفتاده است، اما رخداد مربوط به سیدالشهداء و خاندان پاکش با آن چه در مورد دیگر معصومان اتفاق افتاده،‌ کاملاً متفاوت است. فاجعه‌ای که در روز عاشورا منجر به شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش و سپس اسارت اهل بیت شد، حتی نمونه‌ای کوچک از آن را نمی‌توان در برهه‌های قبل و بعد دید.

در آن روز پاکانی به شهادت رسیدند که نظیر آن را در هیچ مقطع دیگری از تاریخ نمی‌توان دید. تاریخ عاشورا از همه جهت ممتاز است و صحنة ‌کربلا در آن روز رویارویی کامل ایمان و کفر، اخلاص و نفاق، نجابت و جسارت، عدالت و ظلم، محبت و شقاوت، آزادگی و بردگی بود. در زیارت پرفیض عاشورا (که مستند به امام صادق(ع) است) به نکات بسیار مهمی اشاره شده است،‌ از آن جمله: مصیبت سیدالشهدا بزرگ‌ترین مصیبت‌ها است. مصیبت شما آل محمد در عالم اسلام، بلکه در تمام عالم و آسمان‌ها و زمین بی اندازه بزرگ بوده.(1)

درس­هایی که در آن حادثه وجود دارد، نیز اوج مظلومیت در حادثه کربلا و عظمت و شدت مصیبتی که بر اهل بیت عصمت و طهارت به وقوع پیوست، در مصیبت­های امامان دیگر وجود ندارد. در قسمتی دیگر از زیارت عاشورا می‌فرماید: "پدر و مادرم فدای تو باد! تحمل حزن و مصیبت بر من (و تمام شیعیان) به واسطة ‌ظلم و ستمی که بر شما رفت، سخت و دشوار است".(2) مصیبت سیدالشهداء به دلیل بی سابقه بودن،‌ حتی برای اهل بیت سنگین و غیر قابل تحمل بود.

در زندگانی امام حسن(ع) هنگام شهادت آمده است که در هنگام رحلت چون حسین(ع) به بالین برادرش حاضر شد و از مصیبت وارد بر برادر (خوردن زهر و آثار آن) گریه می‌کرد، امام حسن(ع) به برادر گفت: برای من گریه نکن؛ زیرا مصیبتی که بر تو وارد خواهد شد، بسیار بزرگ‌تر و عظیم‌تر است. سپس جمله‌ای را می‌گوید که نزد روضه‌خوان‌ها برای وارد شدن به روضة امام حسین(ع) مشهور است: لا یوم کیومک یا اباعبدالله.(3)

بنابراین روضه‌خوان‌ها با پیروی از ائمه(ع) در هنگام خواندن روضة هر امام یا پیامبر، با گفتن این جمله وارد مصیبت بزرگ، ‌یعنی مصیبت سیدالشهداء می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مفاتیح‌الجنان، قسمتی از زیارت عاشورا.

2. همان.

3. بحارالانوار،‌ج45، ص 218.



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ